- کله ونگ
صدای ته حلقی که به عنوان هلهله ی شادی برخیزد
معنی کله ونگ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(؟ سَ)
لغت نامه دهخدا
از شعب طایفۀ عکاشه است که از طوایف هفت لنگ ایل بختیاری است. (از جغرافیای سیاسی کیهان، ص 74)
(کُ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان امجز است که در بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع است و100تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 8)
(کَ لَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
(کَلْ لِ نُ دِهْ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(تَ شِ)
لغت نامه دهخدا
زنی سخت بی شرم و زبان دراز و جهوریهالصوت. صفتی است دختران و زنان درشت خوی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
موضعی در 4میلی میان خرما در مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 61)
(گَ لَ وِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو فیروزآباد به گیودز پائین واقع شده است. هوای آن معتدل و دارای 172 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
(کَلْ لَ / لِ قَ)
لغت نامه دهخدا
یک قند تمام به شکل مخروط ریخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو قناد سر کرده این ظلم چند
سرش بی تن افتاد چون کله قند.
ملاطغرا (از آنندراج)
چو قناد سر کرده این ظلم چند
سرش بی تن افتاد چون کله قند.
ملاطغرا (از آنندراج)
(کُ لَهْ)
لغت نامه دهخدا
به اندازۀ یک کلاه:
هیچ قبایی نبرید آسمان
تا دو کله وار نبرد از میان.
نظامی.
وز آن خلعت که اقبالش بریده ست
به هفت اختر کله واری رسیده ست.
نظامی.
از قبای چنو کله داری
ز آسمان تازمین کله واری.
نظامی
هیچ قبایی نبرید آسمان
تا دو کله وار نبرد از میان.
نظامی.
وز آن خلعت که اقبالش بریده ست
به هفت اختر کله واری رسیده ست.
نظامی.
از قبای چنو کله داری
ز آسمان تازمین کله واری.
نظامی
(تَ لِ زَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و همچنین نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
موجودی خیالی برای ترساندن بچه ها
اطراف اجاق، نام مرتعی در بابل کنار شهرستان بابل، از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
کله قند، ستون های کلفتی که بر روی تخته سنگ و در یک ردیف، بر روی زمین
کسی که بینی کوچک دارد
کله نون
بانگ بسیار بلند، غریو
فلاخن
از توابع اوزرود پایین نور
دندانه ی متصل به چپلاق جهت پوست کندن شلتوک
مایه ی رنج دل، کینه، عقده
کله وند
صدا کردن افراد از فاصله ای دور که با صوتی مخصوص سورت گیرد
فلاخن و آن نواری از چرم یا پارچه می باشد که قسمت میانی آن